-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 2 خردادماه سال 1389 16:29
" آسمانٍ بیرون از گودال" الان که سر و مر و گنده و حی و حاضر نشستیم دست از سر گذشته و اندوخته ها و خاطرات از آدمها گرفته دوستان همدورهای و عشق و عاشقی و تا مکان ها و موقعیت ها جوانی و کودکی وخونه پدر بزرگ و مرور کردنشون و خواهش و دلتنگی و هوس داشتن و تکرارشون بر نمی داریم موفع مردن با صاعقه مرگ اون حجم...
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 25 اردیبهشتماه سال 1389 23:28
بید مجنون پایین تخت که می شِستی روبه روی پنجره تمام قد اتاق قرار می گرفتی و مشرف به ساعتِ سرِ چهار راهِ خیس و بی عبور که ده دقیقه بعد از ۲ بامداد را نشون می داد. هر کدوم سست تر و ضعیف تر، نوبتش زودتر ...قطره های بارونی که دونه دونه از نرده های بالکن کنده می شدن و به زمین میفتادن. اگر دردِ هجومِ افکار به مغزت را ثانیه...
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 10 فروردینماه سال 1389 04:10
به سلامتی ! بیبن میشه مثلا یه روز صبح پاشی همینجوری که داری حوله رو میکشی به صورتت و خشک میکنی ،تا حولهرو روی چشمات فشار میدی میفهمی که چشمات یهو امروز صبح مایع شده تا بیای به خودت بجنبی ،محتویات چشمت مثه اشک از حدقه چشمت جاری می شه و تخلیه میشه .تو می مونی و ۲ تا گودی سیاه روی صورتت یا شایدم ۲ تا چاه با عمق بی...
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 3 بهمنماه سال 1388 21:38
فاصله چشم ترت با پلک بسته به رویش تنها مقر امن... آسا یش؟ کسرى از ثانیه ..پلک بزن!
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 1 بهمنماه سال 1388 22:34
مگه شنبه هفته پیش نرسید؟ خب شنبه هفته دیگه هم میرسه! یعنی میخوام بهت بگم چاره دیگه ای نداره! همونجور که حتی شنبه 3 هفته بعدش هم میرسه اونم چاره ای نداره! زندگی کلن بیچاره اس! از بس میگذره! سیستم آفرینش به دلیل وجود فاکتوری به اسم زمان نقص داره ! من بودم یه چیز دیگه جاش تعبیه میکردم
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 27 دیماه سال 1388 22:29
زندگی ماهیتا برای کردن است ! آره زندگی اصلا سخت توش امتحان هست قرارداد هست خونه بی مشتری هست درس هست دوری هست بی اهمیتی به احساست هست آدم احمق روی مخ هست ادم کلید هست همخونه روانی هست دوری هست دلتنگی هست داشتن ولی دست نرسیدن هست تنهایی هست استرس هست بی پشتوانه گی هست تصمیمگیری هست فشار هست مسئولییت هست حالا که چی؟ آره...
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 7 آبانماه سال 1388 02:20
تنها نور هدایتگر در این دل سیاه شب، نور چراغ نیم سوز علامت " محل خروج" در سالن آمفی تئاتر دانشگاه ست ! درست روبه روی پنجره این خونه یه وجبی ، در حالی که در طول شب حتی ذره ای از شکوه آن سالن تمام شیشه ای با آن معماری جذاب قابل تشخیص نیست، باسماجت وقیحانه ای حروف کلمه EXIT خاموش روشن میشوند ... EXIT EXIT EXIT...
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 23 مهرماه سال 1388 21:57
im scared of what i THINK شور میخورم دلم شیرین میخواد ...شیرین می خورم دلم شور می خواد...فقط می خورم!!!! ایران از اینجا نزدیک تر ه ،تا اینجا از ایران ...می فهمی که چی میگم؟ بعد اینکه به هر قانونی اعتقاد داشته باشی، اون قانون زاده میشه و برای تو مصداق پیدا میکنه ،حتی اگه «فقط بر تو» حکمرانی کنه بنابر این اگه فکر کنی :...
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 18 مهرماه سال 1388 20:34
دلم وحشی شده! هوا اینجا ۷-۷.۳۰ تاریک میشه ایران ۵-۵.۳۰ اینجا هم ۲۰۶ و ماتیز داره ! نون واسه صبحانه نیست...نون تست و باگت و ترکی خوردم دیشب نون عربی خریدم امتحان کنم.
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 12 خردادماه سال 1388 13:03
مثلا یه دلفین .. یه دلفینی که توی یه صبح آفتابی که سطح پر و پخش اقیانوس از انعکاس خورده های آفتاب برق می زنه ...با تمام قوا آبو میشکافه و تمام انحنای پشتش از پرشی که به بالا می کنه کش اومده .. یا نه .. مثلا یه کابوی .... یه کابوی که گرد سم اسبش دنبالش میدوئه ...تمام نیروش توی بازوی قوی کشیده شده بالای سرشه و طناب حلقه...
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 22 فروردینماه سال 1388 09:35
می شه یکی پیدا شه اینو بکنه تو مخ من؟!! آن نفسی، که با خودی یار چو خار آیدت * وان نفسی، که بیخودی یار چه کار آیدت آن نفسی،که باخودی خود توشکارپشه ای * وان نفسی،که بیخودی پیل شکار آیدت آ ن نفسی،که با خودی بستۀ ابرغصه ای * وان نفسی،که بیخودی مه کنار آیدت آن نفسی، که باخودی یارکناره میکند * وان نفسی،که بیخودی بادۀ یار...
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 21 اسفندماه سال 1387 21:40
...There is a heaven above u « برای روح های شکننده و کم انعطاف که تمایل به دلتنگی دارند ،زندگی کردن فقط نوعی تنبیه سخت است .این ها افرادی هستند که با صبر و تحمل دقایق تنهایی خود را به دقت می شمارند و از آن رنج می برند » یادم نمیاد که این چند خط بالا رو کجا خوندم . ولی اگه چیزی شبیه به خودم در اون پیدا نکرده بودم لزومی...
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 25 آذرماه سال 1387 12:42
*تو مرا غافل از اندیشه فردا کردی.... and life looks surprisingly (!!!) bad and ugly and disappointing to me i need to love and helps that life looks wonderful to me after that, nothing really excites u or makes u happy the worst part of it is that nobody can do nothing i didnt like it i did want it to end but i cant...
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 16 آذرماه سال 1387 09:14
یه روز سرد پاییز گلدونتو شکستی اراده کنم ، می تونم برات گریه کنم ....در هر ساعتی از شبانه روز که بخوای...هر مدتی که بخوای روی بنمای و وجود خودم از یاد ببر ..... زندگیه دیگه....زندگیه لعنتیه دیگه...زندگیه سمج نکبت...متعفن ! ایت هرتس!!!! هرتس سو فاکینگ بد! اگر از امروز چاییمو شیرین نکنم و بخورم چی؟! می دونستم که هیچ وقت...
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 12 آذرماه سال 1387 11:55
دلبر ، جانُمه... در مرحله انکار به سر می برم... تا به خشم و بعد افسردگی برسم ...در موردش صحبت که میکنم زِرهام انگار ترَک بر میداره و از درز های پوسته سختی که روی تنم کشیدم ،غم و احساساتم می ریزه بیرون و اون لبخند بی اصالت ،کج و کوله میشه و لو میرم....حزن بیرون میریزه و در سکوت مثل شیرهای داغ که از شیرینی، طعمی...
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 28 آبانماه سال 1387 11:52
دلم بشکسته !
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 23 مهرماه سال 1387 11:12
و دزد ها چه می کشند! اولین باری بود که در واقع چنین بلایی را تجربه می کردم ...آمیزه ای از وحشت و ترس استرس و اضطراب و البته شانس! دقیقا مجبور بودم نفسهای تندم را در سینه خفه کنم تا صدای اضافی ایجاد نشه و توجه جلب نکنه ولی باز هم می ترسیدم صدای قلبم که انگار توی گوشهام می تپید توی اون سکوت مطلق به گوش برسه...رعشه ای بر...
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 3 مهرماه سال 1387 22:11
! You seem to Move Uneasy به دید من ذات زندگی سختی و رنج و مشقت و اندوه است ....و آنچه گذشت روزگاران را بر آدمی آسان میکند داشتن دلگرمیایی ،پشتوانهای،عشقی، دیواری ،حجمی ،تکیه ای، چیزیست.... حتی بودنش هم مهم نیست.... فکر داشتنش کافیست .......آنی که بدانی با او در این چالهِ روزگار افتادهای....چنان است که گاه حتی...
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 19 شهریورماه سال 1387 15:15
! Time To Decide what to Believe " هستی لایه لایهاس.تو در تو و پر از راز و البته پیچیده.برای درک اون باید خوب بود .همین.پاسخ من به این سوال دشوار همینه: خوب. من فکر می کنم هر کس در هر موقعیت می دونه که خوب ترین کاری که می تونه انجام بده چیه اما مشکل زمانی شروع می شه که آدم نخواد این خوب رو انتخاب کنه.در چنین...
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 30 مردادماه سال 1387 11:57
میگریزم از رسوایی.... میستیزم با تنهایی دوباره کار خودمو شروع کردم،امروز روز دوم مرثیهاس.خدا میدونه تا کی قراره ادامه داشته باشد ... آ ن که ذات درد را باید "صدا" باشد... صدا ..... صدا ... دلم یه گریه بی سر و صدای طولانی و آروم میخواد...من وقت نکردم خودم انتخاب کنم...انگار که سر دو راهی خوابم برده باشه و...
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 31 تیرماه سال 1387 12:11
... To Save Moonlight Forever مثل اسفنجی که آب در درونش نفوذ میکند، خواب بر تک تک سلول های بدنم غلبه میکند و در من حل میشود و همان اندازه که انگشتان دست بر ریختن مشتی آب مقاومند، تنم در برابر نشستِ ناهوشیاری مقاوم است. سرم پر است از نا پایداری، کشش، نگرانی و سر مستی......شک نمیکنم۳۰ تیر هشتادو هفت، به جایی ، بندی،...
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 22 خردادماه سال 1387 16:31
در کنج غم خزیده ..... بلقیس هم مرد و ارسطو را تنها گذاشتو ارسطو هم فرداش دق کرد و مرد! خوب زندگیه دیگه...گاهی هم تموم میشه! چه فرصت کرده باشی دهنتو ببندی چه وسط حرف و نفست سر رسیده باشه... چه یه ماهی قرمز باشی چه آدمیزاد ... همه چیز در رکود فرو رفته...حتی برگ درختها هم تکون نمی خورند...
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 13 خردادماه سال 1387 09:54
You're confusing lust for love دستانت پر بوده و از حجم سنگینی احساس امنیت می کردی .... نگاه کن بیشتر نگاه کن دستانت از تکه یخی پر است با تمام وجود میخواهی در دستانت حفظش کنی با تمام وجود باید تماشا کنی که از کف می دهی امنیت سنگینی و حجم بودنش را .. Learn it will be gone Don't believe in what is wrong ... Only love...
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 17 اردیبهشتماه سال 1387 10:36
ماییم و موج سودا ! وارد اِستِپ تو میشویم ! میترسم !!!!! از اِستِپ تیری میترسم !!!!! هرچند هم بی تابانه انتظارش را میکشم ولی میترسم و آنجاست که اگر به اِستِپ تیری رسید ..... باید کند!!! احساس خطر میکنم بسیــــــــــــــــــــــــــــار و آنجا که آدمی به کندن میرسد ، آن هم از نوع « دل » کندن ، احساس خطر میکند،...
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 12 اردیبهشتماه سال 1387 14:22
ما را به رندی افسانه کردند ! گاهی میشه توی خیابون شیشه رو بکشی پایین و به راحتی به راننده احمقی که مثه گاو میره فحش بدی با انگشت سبابه بکوبی به سینه شاگرد نونوایی و توی چشماش بهش فحش بدی با سپر بزنی به در پارکینگ احمقی که چهل و پنج و دقیقه طول میکشه باز بشه به راحتی از تسلیت گفتن به خاطر مرگ آستین پوستین با خواجه شونه...
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 11 اردیبهشتماه سال 1387 11:51
! Can'T GeT Over IT قضیه اینه که با ذهن خودت همه چبز درست به نظر میاد...ولی اینکه ذهن من کجای واقعیت قرار داره مهمه... ساعت یازده و نیمه ولی روز هنوز شبیه هشت و نیمه ..... تا همین چند وقت پیش بود ماهی یکی حالا شده ماهی یـــــــــــــــــــــــــــکی!!!! اگه بشه روزی یـــــــــــــــــــــــــــکی چی؟!
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 7 اردیبهشتماه سال 1387 13:58
ّ !I Can't Get used To living Without YOU آدمی ممکنه چند تا بچه داشته باشه و خوب مثلا یکی دوتاشونو بیشتر از بقیهشون دوست داشته باشه که خوب به نظر من طبیعیه ...ولی آدمی به هر حال یه ننه بابا بیشتر نداره و همون بابایی که یکی دو تا بچهاش رو از بقیه بیشتر دوست داره همون تنها بابای بچهاییه که از بقیه کمتر دوست داشته...
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 4 اردیبهشتماه سال 1387 10:29
! I HATE YOU COMPLETELY مثلا فرض کن ....خیابون ولی عصر (مسلما ولی عصر تهران!)..... میگم ولی عصر چون تراکم درختش مناسبه...حالا چرا ؟ به دلیل این که طرف رو تا کمر از پنجره ماشین به صورت افقی میکنی بیرون و با فاصله بسیار کمی یعنی حدود چند سانتی ِ تنه درخت ها با ماشینت حرکت میکنی ...فکر کن درست مثل یه مدادی که میکشی به...
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 3 اردیبهشتماه سال 1387 13:02
برامون تعریف کرد که : یارو ۲ تا طوطی داشته میخواسته بدونه کدوم نره کدوم ماده ...میره پیش یه یارو دیگه بهش میگه یه مشت کرم بریز جلوشون مادهه کرم های ماده رو میخوره نره کرم های نر رو...پرسید از کجا بفهمم کدوم کرمها نر هستند کدومشون ماده..یارو -همون یارویی که اون یارو رفته بوده پیشش- میگه من فقط کارشناس پرندگانم اونشو من...
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 28 فروردینماه سال 1387 09:58
این صدای شهر خفه کرده مرا صدای سنگ تراشی ...صدای ساتور آشپزخانه رستوران کناری و صدای ساختمان سازی ته خیابان...صدایی مانند کوبیدن و رها کردن آهن ها این صدای کار نیز هم صدای هزارتا فن پی سی و سرور و هزارتا کوفت و خوره دیگر، چیزی شبیه امواجی با صدای هــــــــــــــــوووهـــــــــــــــووووووووووومـــــــــم ابدی و هزارتا...