بعضی وقتا فکرها هم تاریخ انقضا دارن
دیشب شدیداً به 3خط زیر اعتقاد داشتم...


« وقتی نسبت به یکی از خالصانه ترین علاقه مندی هات بی اعتماد بشی چطور می تونی شک نکنی به حقیقی بودن بقیه احساساتی که دریافت می کنی ؟؟؟؟!
اینه که هر چی دورت شلوغ تر باشه تنهایی خفقان آور تره !  »


ولی راستش...
حساب مردم از همدیگه جداست , دخلی به هم ندارن که یه جور قضاوت بشن.

 !!!near dead experience

yak bahale...! 
 
اگه مردن هم تو همین مایه ها باشه خوف که نداره هیچ...خیلی هم لذت بخش و حظ بر انگیزه!

« انزجار» شنیدی ؟!
حالت تهوع بهم دست می ده !

مرده شور صاف و ساده بودن رو ببرن ...

بی سیاست ترین کار رو راست بودنه ... آدم  بدهکار هم  میشه ! به غلط کردن میفته..
 و قتی کسی جنبه بی آلایش بودن رو نداره پشیمونت میکنه و اون کسی که باخته تویی!




باید همرنگ جماعت شد ! بی سیاستی گه میزنه به زندگی خودتو بقیه !
لجنه سیاست... لجن!

تمام مدت به این فکر می کردم که چه جوری می شه با کف پا سیلی زد.....


 .......یه طوری که گردنشو ۹۰ درجه بچرخونم!

اگه بدونی بعد از یه سفر یه هفته ای چی دلم می خواد اینجا بنویسم!!! اونم گُنــــــــــــــــــــده !!!
آخرش اینه....


              !you all   ...