اصل یادداشت مربوط به چهارشنبه 5 آبان ماه سال 1389


وای چه هولویی بودی *

  نوشیدنیت وقتی اسانس  داشته باشه یعنی کل اون لیوانت سراسر بوی اون اسانس و تازگی رو میده ... دونه دونه قطره هاش ....یعنی  خوب خاصیت اسانسه دیگه... بعد یه اتفاقایی هستن که اول روز میشن اسانس روزت تا شب ..دونه دونه دقیقه هات بوی اون اسانس رو گرفتن ...بعدتوی یه همچین روزاییه که آرزو میکنی کاش دنیا هیچ وقت تموم نمیشد و تا ابد روزها از پس هم میومدن...و فکر کن چقدر میچسبه  یه همچین روزایی ،بعدِ گذروندن روزهای تلخی که توشون با خودت گفتی کو تا بمیریم...انگار وسط تابستون و تو گرما یه نوشیدنی تگری بدن دستِت ... 
  * +

 


چشماش بسته بود و به این فکر می کرد چه آرامش نابی روی این چمن گرم، نکند توپ این بچه ها چرت نازم را پاره کند... که صدای فریاد بالا رفت :"که فُرتونا!!!!! " (عجب شانسی !!!!!) اگر دستش زیر سرش نبود آرنجش در مسیر توپ قرار نمی گرفت و توپ کودکان  الان تا پایین تپه و لب جاده رسیده بود!!!! پسر توپول با خنده روی لب برای بردن توپش بالای سرش سر رسید....