زندگی من به همین رکود و زردی و تندی و گرمیست که می بینید

 زندگی من به همین رکود و زردی و تندی و گرمیست که می بینید

 زندگی من به همین رکود و زردی و تندی و گرمیست که می بینید

 

 

به اندازه این پارچه ها هم  که می بندن جلوی دریچه کولر ،اراده ندارم ... تصمیمم جدی بود که بگم

 ولی نشد

خیلی غُصمه

 

تا اینجا... یعنی از سال ۶۲ به این ور ...اون شب بهترین شب زندگیم بود

*****

!بیرون گود نشستن خیلی سخته

 

!!!! دلم یه پرایوسیه نقلی می خواست

 

Happy wife .... Happy life !

 

وقتی می گم یاد خیلی چیزا افتادم، فقط یه ابسیلونش خاطرات کودکیم بود و نه خود خاطرات بلکه کسی که نقش پر رنگتری داشت و اونی که وقتی خاطراتت رو مرور میکنی انگار بیشتر از توش رد میشه. نه درحد یه آواز خوش !

برگ کیه و ریشه کیه و هیزم شکن کی...

 

**************

 

هیچ دقت کردی دسته تبرهیزم شکنا ازچوبه؟

از ریشه ...بر ریشه !

 

یه روزمره درست و حسابی:

من استادِ مدار دومو دوست دارم بکُشم.. من از شمایی که امروز تو دانشگاه دیدمت خیلی لجم میگیره... من وقتی الهام نمی تونه باهام بیاد استخر خیلی ناراحت میشم ... من عاشق مایویی هستم که تازه خریدمش...من بعضی پسرا رو خیلی دوست دارم..خواهر گلم که بره آمریکا دلم براش تنگ می شه ... من دوست دارم بابام هزار سال عمر کنه ...من دلم میخواد بیش از یک شیش میلیاردُم حواس خدا بهم باشه ... من دلم میخواد با تمام کسایی که دوسشون دارم برم سفر

من من من من ...

آه از این روزمرگی !