موری ادامه داد : " دستاوردهای من از ازدواج این هاست : امتحان می شوی ، خودت را می شناسی،اخلاق و رفتارت را تغییر می دهی تا ببینی که آیا می توانی شرایط جدید را بپذیری یا نه "
ای کاش ازدواج هم مثل رفتن سر کار بود،آن وقت برای فهم آن فقط به چند تا قانون احتیاج داشتیم.مگر نه ؟
موری لبخند زد:
"آنقدر ها هم ساده نیست،میچ"
موری ادامه داد :
"اما با وجود این من چند تا قانون درست و حسابی و واقعی در مورد عشق و ازدواج بلد هستم : اگر به دیگری احترام نگذاری ، مشکل پیدا میکنی.اگر توافق و مصالحه بلد نباشی ،مشکل پیدا میکنی.اگر بلد نباشی آزادانه از آن چه که بین شما اتفاق می افتد ، راحت حرف بزنی ،مشکل پیدا میکنی و اگر ارزش گذاری هایتان یکسان و مشترک نباشد،مشکل پیدا میکنید.ارزش هایتان باید مشابه باشند.
"وبزرگترین ِاین ارزشگذاری ها..میچ؟"
کدام است ؟
"ایمان به شان والای ازدواج"
....

*سه شنبه ها با موری- دهمین سه شنبه


دلم از اون روزای بی دغدغه میخواد... من باشم، اونقد کوچیک باشم که روی زانوی مامان تاج جا شم،مامان تاج سرکیف باشن،لابد دلم قرص هم باشه کل خانواده ام  همین حول و حوش اند.. فوقش تو کادر نیستند ولی زیر همین سقفند..مامان تاج برامون "دختر شیرازی ؟جونُم!" می خونن منتظرند به "لیمو" برسه شعر که ما غش ِ خنده بشیم دلشون ضعف بره از ریسه ما...یه فروردین ِ زرد و آبی پر رنگ...از اونا که از زور بی خیالی شنبه و یه شنبه اشو گم میکنی ...اصلا کار تو نیست شماره روزارو نگه داری حتی نمیدونی بابات مرخصی داره که پیشته ..همه چی  همین جوری خود به خود هست ..همه چی سر خوشه ..هیچی رو به پایان نیست..تمام رسالتت در کل جهان هستی اینه که کوک ها رو روی مقوا به نقش گل در بیاری تا بشه یه کاردستی درست و حسابی..و فکر کنی عجب دختر توانایی هستی الاناس که دیگه بابات  هر کاری داره زمین بذاره و فقط به تو افتخار کنه!