" آسمانٍ بیرون از گودال"  

الان که سر و مر و گنده و حی و حاضر نشستیم دست از سر گذشته و اندوخته ها و خاطرات از  آدمها گرفته  دوستان همدوره‌ای و  عشق و عاشقی و  تا مکان ها و موقعیت ها  جوانی و کودکی وخونه پدر بزرگ و مرور کردنشون و خواهش و دلتنگی و هوس داشتن و تکرارشون بر نمی داریم 

موفع مردن  با صاعقه مرگ اون حجم وابستگی و خاطرات و داشته ها  با از هم گسیختن  ناگهانی و پوچ شدن همه شون چه فشاری رو قراره متحمل شیم.. 

 

 

یادداشتی از آرشیو

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد