زیر بارون دنبالت دارم میگردم....چشمام گریونه دورت بگردم
بدون تو زندگی برام بی رنگه....اگه نباشی عزیزم اونوقت روز مرگه
زودباش...یه ربع وقت داری که از همشون دل بکنی!
زنگ صدات توگوشم مثه آهنگه...برگرد خونه عزیزم خونه دلتنگه
این آخرین شعرمه ای خوب نازم...بیا گوش کن میزنم با سازم
...There seems no point to start again
اگر به انبوه برگهای چنار که زیر نور بی رمق خورشیدِ بعد ازظهر نارجیتر به نظر میرسند زل زدهاید ...صدای تیک تیک ساعت ، کار کردن موتور یخچال، آب جوش توی کتری و قار قار کلاغ ها به وضوح برایتان قابل تشخیص است...
شما به شدت تنهایید! وقت آن رسیده است سه قدم زیر را با دقت دنبال کنید :
- یک نارنگی خنک بردارید
- دندانهایتان را با یک خمیر دندان تند نعنایی بشویید
-نارنگی را نوش جان کنید
حالا فانِ زندگی شما بالا رفته و شما بسیار با نشاط و خوشحال هستید ! یک جورایی در پوستتان جا نمیشوید !!!!
The moment's gone.. the feeling's over
یادته دوست داشتم سر چهارراهها روزنامه بفروشم؟ زمستونا برف کاجهای پارکوی رو بتکونم؟
شاگرد نونوایی رو هم اضافه کن !
وقتی نتونی واسه سازت تصمیم بگیری ، هیچ اهمیتی نداره که تواناییشو داری یه لشکر رو به ساز خودت برقصونی ...
صدای تو ترانهاست .... نگات پر از ستارهاست!!!
خیلی وقت بود دلم نخواسته بود عینکمو در بیارم و سعی کنم درست ازبین دوتا شیشهاش نصفش کنم وموبایلم پرت کنم به کنج سه گوش دیوار و پایین افتادن تیکه تیکه ها ی جدا شدهاش رو تماشا کنم...
برای دل کندن از دوسداشتنی ها فقط کافیه عصبانی باشی
«موش در خواب دلیل بر زنی است منافق که در باطن فاسد و فاسق است ولی ظاهرا عفیف و پاکدامن به نظر میآید. اگرببیند که موشی گرفت با چنین زنی ازدواج میکند . اگردید تعداد زیادی موش یک رنگ و یک شکل در خانه او جمع شدند به اندازه آنها زنان درخانه او جمع می شوند.»
آدم سگ بشه دختر نشه!
خدارو شکر که این وبلاگو دارم،وگرنه این موقع شب کیو از تو گنجه بکشم بیرون بگم دارم زیر غصه له میشم؟!
دلم میخواد دستمو بکنم توی قفسه سینه ام و قلبمو ازجاش بکنم و پرت کنم دورترین جایی که قوه بازوم میرسه ...
وزن این همه ناراحتی و هجوم این همه احساسات سنگین رو نمیتونم تحمل کنم
کاش فقط خوابم میبرد...
agian Lost, Hurt, Tired & Lonely
یعنی میشه این ۲۶ آبان کوفتی برسه؟!
شدم مثل اون بچه خر خونهایی که تازه دم کنکور میبـُرن
خسته شدم مــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــن
...
Show Me A Garden That's Bursting Into Life
Let's Waste Time
Chasing Cars
Around Our Heads
I Need Your Grace
To Remind Me
.... To Find My Own
/embed>
What a Heck!!!
خوب مثلا فکر میکنی چون طرف دیوانه شد...یعنی بایدخوش باشه؟ کی گفته دیوونه ها خوشن؟ آهای...دیوونه قواعد مخصوص به خودشوداره....سگی تر از غم وغصه عاقلانه...
*
جالبه.... آدمیزاد هرچیو که تازه کشف میکنه واسش عجیبه...فکرمیکنه فقط خودشه که داره تجربه میکنه...اینه که توی خلقت خدا آدم میمونه...مرحله به مرحله که جلو میری...قصه های جدید رو که میبینی...فکرمیکنی چیز تازه ای کشف کردی...به همه میگی دیدی فلان قصه ،عجب قصه پرغصهاییه؟؟!!! در حالی که رفیق من...این تویی که تازه به این فصل داستان رسیدی ....سالیان ساله...بلکه هم قرن هاست که سرشت آدمی همینه...دل داره...دل میبنده...شایدهم نبنده...تفریح کنه....ولی به هر حال بعدش توش میمونه ...
بعضی وفتها دلت میخواد بدونی سر یه دوراهی چی کار کنی...ولی من فقط آرزو میکنم این جاده یه طرفهای که شروع کردم به یه دوراهی برسه ...
این جاده ها واسه منو تو تازگی داره...نه واسه خدایی که تورو فقط مخصوص انتخاب کردن این جاده ها آفریده...کدوم شکایت؟! کدوم ناله ونفرین روبه حساب خودت پیشش بردی؟!
یکه... تک... تنها.....
خدایا بدون تو ؟ این حجم تنهایی زیاد نیست؟
*
ای دی اس ال یا وایر لس اگه دارین این آهنگو گوش کنید و عاشق شوید !
/embed>/embed>
/embed>/embed>/embed>
هرچی میخوام به روی خودم نیارم این بوی پاییز بد جور میزنه تو دماغم !
same story several times!
حالا که مبنا رو بر این گذاشتم که به چیز های دنیوی دل نبندم دغدغه جدیدم این شده که پس تنم چی؟!
دلم برای تنم تنگ میشه خوب...مثه اینکه دلت لک بزنه یه دفعه دیگه ،فقط یه دفعه دیگه، هوا رو از بین تارهای صوتیت رد کنی واز حنجره ات صدا بیاد بیرون. اصلا فرق نمیکنه چی بگی ...شاید دلت برای خارج ترین آوازی که توی زندگیت میخوندی ،لک بزنه. یا دلت بخواد شیکمتو که بالا پایین میره تماشا کنی موقع نفس کشیدن... دلت بخواد یه دفعه دیگه احساس سنگینی کنی از پر خوری..یا فقط بتونی لمس کنی... حتی اگه ضمخت ترین جسم ممکن توی دستت باشه یا یه دوباره گریه کردنه دیگه رو تجربه کنی... فقط برای به دفعه دیگه حس کنی چه جوریه که وقتی گریه میکنی صورتت خیس و شورمیشه ...اصلا شوری چه جوری بود؟ تندی چه جوری بود؟همونی بود که بعدش زبونت می سوخت؟ بعضی وقت ها هم ممکن بود از شدتش گرمت بشه عرق کنی ؟ گرمی چی بود سردی چی بود؟ انگار تو دنیا که بودیم یه روزگارانی می گفتیم گرمه یه وقتایی میگفتیم سرده... گل و شکوفه چی بود برف و بهار چی بود؟ چه جوریه حالا نه گرمه نه سرده نه تلخه نه شوره نه شاده نه غمگین؟ به قول سمیرا بد جوری از خواب پریدی و اون نیزهه که بهش خیره بودی رفته توی چشمت !
***
از دل شکستن به شدت می ترسم !
ونیز دلمان بسی دلتنگ است امشو!
فون بوک موبایل بالا پایین کردن
نون بسته بندی از سوپر خوردن
هوش مصنوعی، کنترل خطی، طراحی مدارهای واسط ،مدار منطقی پیشرفته، انتقال داده ،طراحی الگوریتم ...
حس جمعه غروب توی شنبه عصر
همه اینها مترادف همین beeing f**ed up میشه...معنی واقعا گسترده ای داره !
**********
از جان طمع بریدن آسان بود ولیکن از دوستان جانی مشکل بود بریدن
**********
چه جوری باید یه آکاردئونی پیدا کنم برام بزنه:
شکوفه می رقصد از باد بهاری
شده سر تا سر دشت سبز و گلناری...
... باد بهاری با بیقراری
شکوفه پرپر کند و لاله پریشان...
از همه بیشتر می دونی دلم برای چی تنگ میشه؟ اون رگی که خیلی بی سر و صدا در غم انگیز ترین لحظات از گوشه چشمت و کنار دماغت باد میکنه و میدونم ۲ دقیقه بعد فوران بغض و اشکیه که سر ازیر میشه...
از آدمهای به شدت منقلب چه از غم چه از خشم خنده ام میگیره دست خودم نیست حس میکنم این همه غلیان نمیتونه واقعی باشه و چه تمرکزی میکنن آدمیان برای طبیعی تر در آوردن یه نقش جزیی و چه غلوی میکنن... درست عین همون لبخندی که در تنهایی خودشون از سر رضایت به خاظر نقشی که در آوردند به خودشون میزنن
*
دقیقا همینو میخواستم ولی پس چرا اینقدر حالم بده؟ سیستمش همینه؟ یا دارم پلهارو خراب میکنم؟
چراغ اتاقم روشنه!
چی میگین شما نویسنده شیکا؟ نوستالوژیک؟....هیچ چیز نوستالوژیک تر از خوابیدن با یه صورت پر از آرایش روی یه روبالشی تمیز نیست.
شبها با چراغ روشن فکر میکنم...اصلا به اونجاها نمیکشه، تا حاضر بشم برای خواب، فکر و خیالهامو کردم...چراغ اتاقو خاموش میکنم و میخوابم...خیالی نیست....ولی اگه باشه،با چراغ روشنه...بعضی صبحها که بیدار میشم چراغ اتاقم روشنه!
عاشقم... مثل مسافر عاشقم
عاشق رسیدنِ به انتها
این شعرفقط افتاده توی دهنم..همینجوری...مناسبتی نداره...کجا بود خوندم اگه بخوای فریاد بزنی چی میگی؟...فعلا میدونم که چیز خوبیه برای فریاد زدن...
....
چقدر می تونی به جواب کسی که ازش میپرسی« دروغگویی؟» اعتماد کنی؟
توی همون حول و هوش سوالی توی سرم می چرخه : دیوانهام؟
.....
چرا فکر میکنم یک انسان سعادتمند موقع مرگش این شانس روداره که پدر ومادرش بالای سرش باشن؟
...
خداوندگارا یا خواب یا طلوع را برسان...
حرفام رو تماشا میکنم و میزنم ...این یعنی نوشتن... یعنی خودم با طمانینه بیشتر
در طی روز آدم با بقیه روبرو میشه و همه رو میبینه الا خودشو ...شاید اگه حالات و رفتار و شکل چهرهات رو در حین عصبانیت و خوشحالی و رسمی حرف زدن و شوخیهات میدیدی ...همون فلانیایی که الان ازش بدت میاد،بودی و همون نقشو داشتی...
اینجا آدم خودشو تماشا میکنه ...همینه که کرمش آدمو میگیره...مثل یه بازیگر تئاترکه از روی عکس العمل تماشاچی راجع به خودش برداشت میکنه
وای به حال روزی که بازیگر سینما بشی
****
خدایا از این مود اومده بودم بیرون...
خوشحال بودم...
دوباره ...به تازگی شاد شده بودم...دارم میفتم اون ته دوباره
نه دیگه ...دوباره حوصله خمودگی و عزلت رو ندارم
درست در میان بهترین کسانم ...بهترین روزهام...بهترین محاورههام،به خودم که میام حتی طاقت ندارم جملهام به پایان برسه ...
بدترین شکنجه برای کسی که از تنهایی گریزونه اینه که دچار تنهایی بشه
میگم چه جوریه آدم قبل عید حوصله عید رو نداره ،بعدش حوصله بقیه سالو؟!
این بوی دود هم که دست از سرمون بر نمیداره...
Destiny has a funny way When it comes and takes all your cares away
آزمودم دل خود را به هزاران شیوه هیچ چیزش به جز از وصل تو خشنود نکرد
به هرحال دلیل نمیشه ....
فعلا دلم نمیخواد بمیرم....
یه چیزایی رو تازگی ها ازش لذت میبرم که سابق بر این نمیدونستم چنین لذتبخشند...خوشحالم که حس میکنم از غفلتی برون شدم !
حالا این تاثیر کدوم ماده شیمیایی یا گیاهیه نمیدونم .. تعدادِ اتفاقاتی که برام تا دیروز معمولی بودند و حالا تبدیل به موهبتی بزرگ شدند، این چند وقته زیاد شده و یک جریان خوشبختی روانی در همه چیز حس میکنم و نمیخوام حتی یک گوشه از این به شدت زندگی کردنم خدشه دار بشه ...حالا موهبتها هرجه بزرگتر ،ترس از دست دادنشون طاقتفرسا تر !
فکر کنم توی زندگی قبلیم گدا بودم... یا به مزرعهام ملخ زده بوده ....یا یه نویسنده فهیم بودم که درتنهایی مُردم...یا آخر عمرم توی خانه سالمندان بودم .... یا زیر سن قانونی در یک کارخانه کفش کار میکردم.... یا توی پرورشگاه بزرگ شدم....
حالا ایشالا توی زندگی بعدی هرچی میشم، پسر بشم...درضمن هم بدونم توی زندگی قبلی دختر بودم !!!