از همه بیشتر می دونی دلم برای چی تنگ میشه؟ اون رگی که خیلی بی سر و صدا در غم انگیز ترین لحظات از گوشه چشمت و کنار دماغت باد میکنه و میدونم ۲ دقیقه بعد فوران بغض و اشکیه که سر ازیر میشه...

از آدمهای به شدت منقلب  چه از غم چه از خشم خنده ام میگیره دست خودم نیست  حس میکنم  این همه غلیان نمیتونه واقعی باشه و  چه تمرکزی میکنن آدمیان برای طبیعی تر در آوردن یه نقش جزیی و چه غلوی میکنن... درست عین همون لبخندی که در تنهایی خودشون از سر  رضایت به خاظر نقشی که در آوردند  به خودشون میزنن

*

دقیقا همینو میخواستم ولی  پس چرا اینقدر حالم بده؟ سیستمش همینه؟ یا دارم پلهارو خراب میکنم؟

نظرات 6 + ارسال نظر
آرمان جمعه 4 خرداد‌ماه سال 1386 ساعت 10:43 ب.ظ http://www.living-loneliness.persianblog.com

سلام.
بعضی وقتا اون چیزی که فکر می کنی واقعی نیست از همه چیز واقعی تره. گاهی وقتا که آدما نقش بازی کردن یادشون میره با یک اتفاق کوچک دچار غلیانی میشن که از هر حسی واقعی تره.
باور کن.

ٌٌصالح شنبه 5 خرداد‌ماه سال 1386 ساعت 12:03 ب.ظ http://www.msnikta.com

من که تقریباً هیچی نفهمیدم!!!

ملقب به عسل شنبه 5 خرداد‌ماه سال 1386 ساعت 10:26 ب.ظ http://30in.persianblog.com

داری پل ها رو خراب می کنی !!!!
.
.
دیدی این آدمهایی رو که هیچی نمی دونن و فقط نظر میدن !!!!!!!!
.
.
امتحانا چی می گن ؟!

مجید یکشنبه 13 خرداد‌ماه سال 1386 ساعت 11:52 ق.ظ http://sag-dooni.blogspot.com

یه روز با یکی از دوربریهام بگو مگوم شد
واقعا حرفی که زده بود جای دل شرکی شدن داشت
گفتم من به چه ساز تو برقصم
گفت می تونی اصلا نرقصی
چند دقیقه ای گذشت و یه سیگار کشیدم و به حساب خودم خیلی ناراحت بودم
بعد که فکر می کردم دیگه نمی تونستم اونقدر ناراحت باشم
رفتم سراغشو کلی سربه سرش گذاشتم که
پس می تونم نرقصم ها؟
کلی ازم بابت حرفش عذرخواهی کرد

سپیده جمعه 18 خرداد‌ماه سال 1386 ساعت 11:46 ب.ظ

قشنگ می نویسی ولی یکم نگرانم شقایق

ههههه یکشنبه 7 مرداد‌ماه سال 1386 ساعت 06:40 ب.ظ

باور نمیکنم

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد