....
چیزهایی هست 
،  که نمی دانم
می دانم  ،  سبزه ای را بکنم خواهم مرد
می روم بالا تا اوج
  ،
 من پر از بال و پرم
راه می بینم در ظلمت  
،
 من پر از فانوسم
من پر از نورم و شن
و پر از دار و درخت
پرم از راه
،  از پل  ،  از رود  ، 
از موج
پرم از سایه برگی در آب:




                                       چه درونم تنهاست...
                                                                                  
                                                                                                                                    سهراب سپهری

بعضی اشتباهات هست که آدم رو

Game Over

 می کنه ...
هیچ جوره نمی شه جبران کرد !
امتیازاتی رو که از دست می دی ،  قدرشون دستت میاد...
 
حالا می شه گفت  «امتیاز» ....«لحظات غیر قابل تکرار»....« فرصت ها »....«اعتماد ها»
یا هرچیز دیگه ای که اسمشو بذاری
به هر حال از کفِت رفته ....


                                         



اگه بهت بگن می تونی 3 روز از روزهایی رو که خیلی دوست داشتی  انتخاب کنی و برات دوباره تکرار بشه..
کدوم رو انتخاب میکنی؟

 

عروسی عموت؟
اون سه شنبه هه؟
تولد اون دوستت؟
تولد خودت؟
گل نرگس؟


چقدر دلم می خواست اتفاقات خاص تر و بزرگتری به ذهنم میرسید...
با اینکه تک تک , فوق العاده و بی نظیر به نظرم می رسن...و من عاشقشونم...

*************************

فقط چیزی که آزارم میده اینه که همیشه فکر می کردم :
 آدما به صورت نرمال بین 70 تا 80 سال بهشون وقت داده می شه که عرضشونو در استفاده کردن از فرصت ها ی زندگی نشون بدن

 ۱۵سال اولو که بی خیال... آدم در بی خبری طی می کنه...دل از 40 سالگی به بعد هم باید برید ..هر گلی به سرت زدی قبل از 40 زدی

۳۰تا ۴۰ هم دوره سرمایه گذاریه برای بقیه عمر ...برای اینکه آدم باشی بی مصرف نباشی به یه دردی بخوری...مایه خفت و ننگ خودت نباشی ...رسیده باشی به اون برداشتی که از خودت داشتی  ...یا لا اقل تلاش کنی براش...خلاصه اش دوره زحمت کشی!

این وسط می مونه سال های بین 20 تا 30
فکر می کنم یه جا شنیدم که به این 10 سال میگن "بهاری ترین سال های زندگی"
بهترین خاطرات آدم توی این سال هاست ...نه مسولیتی نه وظیفه خطیری ...نه چیزی
بخور و بخواب و صفا!
روی بخور و بخوابش بحثی نیست ....

بحث روی اون قسمتِ صفاست!

ارزش ها مهمتره و چیزایی که آدم بشون معتقده یا صفا کردنِ بیشتر؟

استفاده بیشتر از این دنیای دو  روزه مهمتره یا حفظ کردنِ بیشترِ قید و بند ها؟

*************************


هیچ کدوم اینارو  به حساب گله و غر و شکایت و نا شکری نمی ذارم...فقط به تناقض رسیدم و یه تعارض !!!
چون وجود دارن روزهای معمولی و اتفاقات بسیار جزئی ایی که باعث میشن
یه عالمه از ته دل بخندم...
حس خوبی داشته باشم...
روزهام خاطره انگیز بشن...و از یاد آوریشون شاد  بشم
 و آیا غیر از اینه که آدم تو دلش  احساس خوشبختی کنه؟

***********************
موضوع اینه که حالم از روزمرگی به هم میخوره
 روزمرگی ایی که خیلی هم جذاب به نظر میرسه...و هیچ دلم نمیخواد از دستش بدم...
ولی مثه سگ دست و پا می زنم که امروز طوری زندگی کنم که فردا حسرت روزهای رفته رو نخورم!.......................... و راهش رو بلد نیستم ....
من میخوام بازیگر نقش های مهمتری باشم
دلم نمیخواد خودمو توجیه کنم که مگه بقیه مردم چی کار  دارن می کنن..
از سیا لشکر بودن منزجرم  هرچند خیلــــــــــــــــــــــــــــی ها عضو ش هستن
و لشکر هم برای خودش بسی عظیمه !!!
 
************************
 راستی عرضه رو همین جوری می نویسن؟

 


در ضمن من امروز رو تا عمر دارم فراموش نمی کنم
از بس کار خاصی نکردم ولی اون کوچه هه  که رو به اوتوبان صدره خیلی با صفاست !!

 





من خیلی

...خستــــه ام


خیلـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــی...



دلم می خواد روی یه تپه چمن دراز بکشم  به اون آهنگه گوش کنم که
روی هُلد ِ تلفن هاس  می گه:
لالا  لالای  هالالای  لالالالای  هالالای  هالالالای  لای  لای لای !!!!!

                                                     

حتی برداشت سوم هم با برداشت اول و دوم خیلـــــــی فرق داره
 
برداشت اول فکر می کنی اثلا خزه بابا !!!!
برداشت دوم میگی چه برخورد برازنده ای...
و در برداشت سوم داریم:   !!!what a f...ing person    

                                                            ....This is called


              !!!
Frustrated

به همین تصادفی که اینجوری شد...
همه چی می تونست طبق انتظار پیش بره...
من خیلی شاکیم ...خیلیــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــی!
 با ما خوب تا نکردی خدا جون...خودمونیم...



لعنت بر شیطون حروم زاده!

همیشه
یه ربع دیر میشه
یه قلپ کم میاد
یه ماشین عقبتر
یه نمره کمتر


هی زندگی!

یکی منو نجات بده......
من توی لوپ بی پایان افتادم!

! Lost   Hurt   Tired  &  Lonely

دیدی برداشت اول چقد با برداشت دوم فرق داره؟

دیدی الکی الکی یه سال و یه هفته شد!

فیلم " اشک سرما " به نظرم فوق العاده بود ... آهنگش ... فضای فیلم ... بازی  هنر پیشه هاش .... داستانش..





کاش می شد آدم وقتی می میره تنها نباشه

یه ایوون یه حیاط آب پاشی شده , فالوده گرمک- که رنده شده باشه نه اینکه توی مخلوط کن درست شده باشه ها- با یخ, به اضافه هوای خنک و آسمون ستاره دار و یه پشت بوم ساکت    -صدای جیرجیرک قبوله- ....بعد دیگه...
یه دونه هم دوچرخه!

بی لیاقت, بی جنبه ,بی آبرو, حسود, دورو ,  ازخودراضی, خودخواه, تنبل ,بی اراده, کودن,   کوته فکر, دهن بین ,کم تحمل , پر حرف, بد پیله , نق نقو

اینارو نوشتم که یادم نره ..همین!

طالع بینی فردام اینه:


If you can make peace with your history, you will sleep a whole lot better
ولی همیشه صادقه!

خانومِ هما هم می گفت  "احساس گناه آخر ش به افسردگی ختم می شه"
هرچند صادق هدایت می گه " آدم باید با خودش سخت گیر باشد"


     در ضمن شوک بزرگیه اگه آدم متوجه بشه که یهویی یکی از قابلیت ها یا مهارتهاشو از دست داده!
هر چند اون توانایی "پارک کردن ماشین" باشه مثلا!


توضییح: ساعت هشت و سی و هفت دیقه اس!

این منم خسته در این کلبه تنگ
جسم درمانده ام از روح جداست
 من اگر سایه خویشم یارب
روح آواره من کیست کجاست

خونه مگه همون  مسکن نیست؟...مسکن مگه نمیشه محلّ تسکین... مقرّ آرامش؟

مامانش می گه
چرا وقتی غذا بد مزه اس "غر" می زنین, ولی وقتی خوشمزه اس صداتون در نمیاد؟ تعریفی؟تشکری؟

خلاصه که در شرایط مشابه حداقل یه بارشو می خوام ثبت کنم:

"احساس خوشبختی جالبی می کنم !!!" 

در زندگی زخم هایی هست که  چــــــــــــــی؟! اگه گفتی!
 
اینجوریاس خلاصه...

بعضی وقتا فکرها هم تاریخ انقضا دارن
دیشب شدیداً به 3خط زیر اعتقاد داشتم...


« وقتی نسبت به یکی از خالصانه ترین علاقه مندی هات بی اعتماد بشی چطور می تونی شک نکنی به حقیقی بودن بقیه احساساتی که دریافت می کنی ؟؟؟؟!
اینه که هر چی دورت شلوغ تر باشه تنهایی خفقان آور تره !  »


ولی راستش...
حساب مردم از همدیگه جداست , دخلی به هم ندارن که یه جور قضاوت بشن.

 !!!near dead experience

yak bahale...! 
 
اگه مردن هم تو همین مایه ها باشه خوف که نداره هیچ...خیلی هم لذت بخش و حظ بر انگیزه!

« انزجار» شنیدی ؟!
حالت تهوع بهم دست می ده !

مرده شور صاف و ساده بودن رو ببرن ...

بی سیاست ترین کار رو راست بودنه ... آدم  بدهکار هم  میشه ! به غلط کردن میفته..
 و قتی کسی جنبه بی آلایش بودن رو نداره پشیمونت میکنه و اون کسی که باخته تویی!




باید همرنگ جماعت شد ! بی سیاستی گه میزنه به زندگی خودتو بقیه !
لجنه سیاست... لجن!

تمام مدت به این فکر می کردم که چه جوری می شه با کف پا سیلی زد.....


 .......یه طوری که گردنشو ۹۰ درجه بچرخونم!

اگه بدونی بعد از یه سفر یه هفته ای چی دلم می خواد اینجا بنویسم!!! اونم گُنــــــــــــــــــــده !!!
آخرش اینه....


              !you all   ...