اگه بهت بگن می تونی 3 روز از روزهایی رو که خیلی دوست داشتی  انتخاب کنی و برات دوباره تکرار بشه..
کدوم رو انتخاب میکنی؟

 

عروسی عموت؟
اون سه شنبه هه؟
تولد اون دوستت؟
تولد خودت؟
گل نرگس؟


چقدر دلم می خواست اتفاقات خاص تر و بزرگتری به ذهنم میرسید...
با اینکه تک تک , فوق العاده و بی نظیر به نظرم می رسن...و من عاشقشونم...

*************************

فقط چیزی که آزارم میده اینه که همیشه فکر می کردم :
 آدما به صورت نرمال بین 70 تا 80 سال بهشون وقت داده می شه که عرضشونو در استفاده کردن از فرصت ها ی زندگی نشون بدن

 ۱۵سال اولو که بی خیال... آدم در بی خبری طی می کنه...دل از 40 سالگی به بعد هم باید برید ..هر گلی به سرت زدی قبل از 40 زدی

۳۰تا ۴۰ هم دوره سرمایه گذاریه برای بقیه عمر ...برای اینکه آدم باشی بی مصرف نباشی به یه دردی بخوری...مایه خفت و ننگ خودت نباشی ...رسیده باشی به اون برداشتی که از خودت داشتی  ...یا لا اقل تلاش کنی براش...خلاصه اش دوره زحمت کشی!

این وسط می مونه سال های بین 20 تا 30
فکر می کنم یه جا شنیدم که به این 10 سال میگن "بهاری ترین سال های زندگی"
بهترین خاطرات آدم توی این سال هاست ...نه مسولیتی نه وظیفه خطیری ...نه چیزی
بخور و بخواب و صفا!
روی بخور و بخوابش بحثی نیست ....

بحث روی اون قسمتِ صفاست!

ارزش ها مهمتره و چیزایی که آدم بشون معتقده یا صفا کردنِ بیشتر؟

استفاده بیشتر از این دنیای دو  روزه مهمتره یا حفظ کردنِ بیشترِ قید و بند ها؟

*************************


هیچ کدوم اینارو  به حساب گله و غر و شکایت و نا شکری نمی ذارم...فقط به تناقض رسیدم و یه تعارض !!!
چون وجود دارن روزهای معمولی و اتفاقات بسیار جزئی ایی که باعث میشن
یه عالمه از ته دل بخندم...
حس خوبی داشته باشم...
روزهام خاطره انگیز بشن...و از یاد آوریشون شاد  بشم
 و آیا غیر از اینه که آدم تو دلش  احساس خوشبختی کنه؟

***********************
موضوع اینه که حالم از روزمرگی به هم میخوره
 روزمرگی ایی که خیلی هم جذاب به نظر میرسه...و هیچ دلم نمیخواد از دستش بدم...
ولی مثه سگ دست و پا می زنم که امروز طوری زندگی کنم که فردا حسرت روزهای رفته رو نخورم!.......................... و راهش رو بلد نیستم ....
من میخوام بازیگر نقش های مهمتری باشم
دلم نمیخواد خودمو توجیه کنم که مگه بقیه مردم چی کار  دارن می کنن..
از سیا لشکر بودن منزجرم  هرچند خیلــــــــــــــــــــــــــــی ها عضو ش هستن
و لشکر هم برای خودش بسی عظیمه !!!
 
************************
 راستی عرضه رو همین جوری می نویسن؟

 


در ضمن من امروز رو تا عمر دارم فراموش نمی کنم
از بس کار خاصی نکردم ولی اون کوچه هه  که رو به اوتوبان صدره خیلی با صفاست !!

 

نظرات 3 + ارسال نظر
الهام چهارشنبه 19 اسفند‌ماه سال 1383 ساعت 12:28 ق.ظ

تو سیاه لشکر نیستی عزیزم. تو خود نقش اولی!!!!!
اون کوچه هه رو منم خیلی دوست دارم!!!آدم احساس مفید بودن میکنه!
در ضمن این دفعه ۲ ۳ بار خوندم اینجا رو!
گل نرگسو هم اول بنویس مهمه.
الان اگه اینجا بودی بغلت میکردم دختره:*
در مورد صفا:اون تور دور دنیا مال دوران بازنشستگی رو هم اضافه کن.
راستی آدم می تونه هم صفا کنه هم ارزشاشو داشته باشه!!!!
بووووووسسسسسسسسسسسسسس

شقایق شنبه 22 اسفند‌ماه سال 1383 ساعت 09:41 ق.ظ http://cherryrary.persianblog.com

وای چه باحاله آدم اسم خودشو ببینه!!!

امیر یکشنبه 4 اردیبهشت‌ماه سال 1384 ساعت 03:07 ب.ظ http://yek-jaye-rahat.persianblog.com

ایول ( احسنت ) .
حتی یک روز هم برای من وجود نداره که بخوام دوباره تکرار بشه . شاید بخاطره اینکه زیاد بهم خوش نگذشته ! شایدم ! بخاطر امید به آینده ست (الکی) !!!
ولی در کل با این post حسابی حال کردم. دقیقا در همه ضمینه ها باهات موافقم .
موفق باشی ! یه سری به ما بزن ! و لینت رو هم خودت بزار توی بلاگم .

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد