پگاه.

نسیم سرد پگاه. بستر صاف و ملایم آسمان.آرامش. مانده ستارگانی پراکنده،یکه، تک، تنها. خال هایی بر قدح باژگونه قیماق؛ جابه جا در کار باختن خود، فراخوان روز. خورشید گم در خم پشت زمین. نه نشانی هنوز از پیشدم خوش ارغوانی، نه نیز نشانی هنوز از پرندگان سحر خیز سحر. آغشتگی آبی‌وش آسمان و سرب نمای زمین درهم. هم مرزی رنگها. بی مرزی شب و روز. گنگی و وهم. افول و عروج. نه شب را شتابی به پایان و نه روز را شتابی به شروع. درنگ. پیوستگی به هم در شدن و آمدن. جابه‌جایی بی جدال.درود و بدرودی به صفا.شب می‌رود که سر بگذارد، و روز می‌آید که بر آید.این می‌رود که باز بیاید ،آن می‌رسد که باز بگذرد.

کردار روزگار!



 کلیدر ،محمود دولت آبادی

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد