درسته وبلاگ بهترین جاست برای حرفایی که هیچ جایی ندارن ولی مشکلش اینه که نمیشه این صفحه سفید رو باز کرد و گریست ... گریه جا و مکان نمیشناسه...اشکی میخواد ریخته بشه میریزه چه جایی براش داشته باشی چه نداشته باشی!!!
چه جوری میشه توی وبلاگ گریه کرد؟! هان؟
هیچ حرفی نمیتونم بزنم ...نه میخوام خودمو تنبیه کنم نه توجیه نه به خودم حق بدم ...اصلا نمیخوام معقول باشم ...به هیچ کس هم ربط نداره
می خوام گریه کنم
گریه ... گریه ...
گریه
به من هم ربطی نداره ولی:
در انتهای هر سفر
در آیینه
دار و ندار خویش را مرور می کنم
این خاک تیره این زمین
پایپوش پای خسته ام
این سقف کوتاه آسمان
سرپوش چشم بسته ام
اما خدای دل
در آخرین سفر
در آیینه به حز دو بیکرانه کران
به جز زمین و آسمان
چیزی نمانده است
گم گشته ام ‚ کجا
ندیده ای مرا ؟