میدونی چیه؟ امشب از اون شباس که دوس ندارم به چیزی اهمیت بدم...مثلا اینکه کی اینجارو می خونه...
دلم میخواد برم روی لبه پشت بوم بشینم پاهامو آویزون کنم و تکون بدم یه ذره هم باد بیاد بعد هی به این فکر کنم که چقدر خوب می شد اگه پسر بودم ...فارغ از اینکه نگران این باشم که کسی قدر احساسات بکرم رو بدونه و لیاقت پاکترین و بی آلایش ترین روحیاتم رو داشته باشه... چون می دونی اگه یهکم بگذره، مثلا یکی دو هفته دیگه...هوا بد جوری پاییزی می شه دیگه به جای نسیم ،سوز میاد...به جای اینکه از وزش نسیم لابه لای موهام لذت ببرم گوشام یخ میکنه....
اگه یه لیوان چای داغ و یه...یه ... ولش کن همون یه لیوان چای داغ هم داشته باشم خوبه
بد بینی داره دمار از روزگارم در میاره ...نمی تونم اعتماد کنم... نمیتونم قبول کنم که پشت هر محبتی چشمداشتی وجود نداره... نمی تونم قبول کنم که یکی فقط همینجوری، به خاطر هیچی ، باهات به نرمی برخورد میکنه ...همینجوری!!!
دوست داشتم به راحتی میتونستم افسار احساساتم رو آزاد کنم و اجازه بدم بیتفاوت به شخصیت یک انسان و بی تفاوت به روحیاتش دلباخته و شیفته ظاهر و اطوارش بشم... درست مثه یه بارون بهاری تند و کوتاه...... و هر وقت اراده کردم خودمو ازقید مسولیتی که در قبال اهلی کردن احساسات یه آدم دیگه دارم رها کنم ... وظیفه خودم نمیدیدم که به یه انسان فقط به خاطر انسان بودنش احترام بذارم نه به خاطر یه سری از انتظاراتم و توقعاتم...
اصلا وجود داره یه همچین آدمی که حداقل سعی کنه به بقیه به خاطر خودشون احترام بذاره نه به خاطر خودش؟ و حتی بتونه اینو بهت یاد بده
خریت! خوشبختی هر کسی به میزان برخورداری او از این نعمت عظمی است و بس. این است تنها راز سعادت آدمی در حیات و بقیه اش همه حرف است و فلسفه بافی است.
اره راست گفتی یه جور می گی نمیشه منظورتو فهمید.عاشقی؟شاعری؟غریبی؟و.. چی هستی.. هر چی هستی خیلی خوب و غریب مین ویسی
کاش منم می تونستم... من فقط عاشقم.. ولی میخوام داد بزنم تا همه بفهمند که چقدر .......
...به تو میآموزم چگونه با لبخند کینه را پنهان کنی. چگونه رام بنمایی و در پس آن توسنی کنی. چگونه بینیازی را پرده خودخواهی کنی. به تو میآموزم چگونه با بزرگ کردن ایشان پستشان کنی. چگونه مهربان بنمایی و در پس آن بیزاری کنی. آه مبادا خودت باشی. این جائیست که نیکیهایت دشمنان تواند. جایی که اگر درخت بارده باشی سنگ میخوری. آنان که مرد بودند از مردی افتادند؛ و حالا نوکری پیشه کردهاند تا زنان را از زنی بیندازند. این جائیست که همه [باید] خواجه باشند؛ تا فقط یکی مرد جلوه کند.
پردهخانه
؛ بهرام بیضایی؛
اگه کسی بهت چند بار محبت می کنه بدون چشمداشت بدون دوست داره همیشم نباید بدبین بود همه ام نمی تونن راحت بگن دوست دارن ! وبلاگ خوبی داری بیشتر بنویس بازم اینجا سر میزنم موفق باشی
من به شخصه معتقدم فقط پدر و مادر آدم هستند که بدون هیچ چشمداشتی به آدم محبت می کنن!
همیشه خوش بینی زیاد باعث دردسر می شه ولی در کل بد بینی بدتر از خوش بینی از آب در میاد
سلام! (: از آدرس وبلاگت خوشم آمد چون عاشق این فیلمه هستم! بعد دیدم وبلاگتم قشنگه! تیکه اول نوشتتو دوست دارم، منتهاش تیکه دومش جدا بدبینانه است،نه؟!