Every night You Cry Yourself To Sleep
به خودت که میای ساعت احتمالا دوباره از ۲ نیمه شب رد شده.همه خوابند.توی خونه یه چرخی میزنی.چراغ توی کوچه روشنه.نورش به کمک نور شومینه اومده و سالنو از تاریکی مطلق در آورده ولی بازهم یه لامپ تا صبح باید جور تاریکیو بکشه. پس چرا امشب خاموشه؟حتما آخرین نفر مامان نبوده که خوابیده.آخرین نفر یادش رفته..
روشنش میکنی...
خواب خیال نداره بزنه به چشمات.میری سر یخچال.یه کاسه بزرگ، انار دون شده !!!!! چه عالی!کاش یه چیز دیگه از خدا خواسته بودی!!!
انار قرمزِ خنـــــــــــــــــک..
مامان که دستاش رنگ میگیره از پوست انار،حتما اون دون نکرده.البته انگار بعضی وقتها با دستکش اینکارو میکنه.وقتی تشنهای انار آبدار خیلی میچسبه...
بیخوابی دیگه داره کلافه کننده میشه...این کنترلها پس کجان؟ معلوم نیست از کی تا حالا جاشون شده روی پیشخون ؟! اصلا مگه روی این میز دم دست نبود؟! از دست این عادت های عجیب و غریبِ ... ... مامان...یا .... ..شاید هم ..... ... بابا ... ... یا حتی هیچکدوم !!!!
راستی چرا من نمیدونم تازگی ها کی کنترلهارو جابه جا میکنه؟! مهمتر از اون ،انار توی یخچالو کی دون کرده؟ ببینم اصلا از کی تا حالا شبها یه لامپ روشن نمیمونه؟! یا آخرین نفر اگه مامان نباشه پس کیه..کی بعضی شبها بعد از مامان میخوابه؟
حس غریبگی؟؟؟؟؟؟ اونم این موقع شب؟! بی خوابی لعنتی..
شبهای لعنتی...روزهای لعنتی ..زندگی لعنتی...
آخه کی توی خونهاش غریبه میشه؟!!! خونــــــــــــه لعنتــــــــــــی..
کم گذاشتی ..کم بودی...اینطوری میشی یه آدم لعنتی!
هرچی به برنامههات فکرمیکنی...سایت های خبر، نقد، عکس، داستان، یادداشتِ روزانه، لینک، فست فود، موزیک توی ماشین، اینترنت، ترافیک، دوستان، بیرون، تلفن، کلاس، درد و دل، خرید، فیلم، اتوبان، کتاب، بیخوابی..بیخوابی..بیخوابی..بیخوابی ... شبها: بی پایان ، روزها: - ،ظهر،عصر!
در جمع خانواده؟ صحبت با مادرت؟ همراهی با خواهرت؟ سوال از پدرت؟...هرچی به ذهنت فشار میاری نیست...
کی این همه فاصله گرفتی؟ چه طور تونستی این همه دور بشی؟ کی اتفاق افتاد؟ چطور این همه بی سر و صدا؟ تغییر ارزشها این طور بی جدال؟!
اون غنایمی که ازش دم میزدی کو؟ اعتقاد داشتی عزیزانی داری که هر شب تعهد دادند در کنارت میمونند آماده شنیدنت..خدمت کردنت ..آرامش دادنت.. تحمل کردنت.. تنها نذاشتنت.. چی شد که حالا باید درخواست کنی بهترین دوستت بیاد به خونهات تا فکر کنی قابل گوش دادنی...
چه جوری قبلا شکر میکردی که بدون درخواست همه چیز مهیاست؟!
همه بدون درخواست دارا زاده میشوند..چه طور باید کم گذاشت که اینچنان از دست داد؟!
salam weblogeton ghashange. movafagh bashin. bye
اوهوم . یه چیزی می خوام بهت بگم ولی جمله بندی ندارم براش . اتفاق خوشایندی نیست ! خیلی دلم میخواست در موردش با یکی حرف بزنم ! گقتی می خوای منم ۳ شنبه باهات بیام ؟!!!!!!!!!
مراقبت کن از خودت
خیلی قشنگ بود... خیلی...
بابا با خانواده و در و دیوار چیه؟ چه زود ما با اصل خودمون با گلمون و سرشتمون فاصله گرفتیم.... کی این همه فاصله گرفتیم؟ چه طور تونستیم این همه دور بشیم؟ کی اتفاق افتاد؟ چطور این همه بی سر و صدا؟
زندگی جدال دایمی برای بقا است در حالی که انسان می داند که در پایان این مرگ است که به پیروزی می رسد
پس بی خیال دنیا......
باز هم روزهاش میگذره. به هر تقدیر
ولی شبها
درست مثل آزادی مشروط
8 صبح تا 8 شب
از 8 شب تا صبح انفرادی
وقتی که حرفای زیادی داری،نمیگیشون چون شاید مهم نباشن،وقی که انقد زیاد میشن جلو پاتو میگیرن،اون وقته که مهم میشن...اون وقته که واست تپه می سازن...وای چقد تپه نوردی سخته! اونم تو این تاریکیه شب!
فک نمی کنی یه وظیفه ای به عهده ت هست در قبال این وبلاگ ؟!!
ترک کردی ؟!
تشریف بیارین لطفاً. همه مهمونا منتظرن. زشتههااااااااا.
:)