دل از حلقم داره بالا میاد.. تعادل هم خوب چیزیه ها...وضع منو نداری... فکر کن خوب همش تو شهر بازی باشی هی بری بالا هی بیای پایین ..خوب آره خوش میگذره ...ولی دیگه دل از حلق آدم بالا میاد... یه دیقه اینوری یه دیقه اونوری...اصلا یه جورایی جذاب شدم برای خودم ... توی  یه دیقه  حال و احوال و روحیه ام صد و هشتاد درجه عوض میشه...فکر کن داری پرواز میکنی ۳۰ ثانیه بعد با مغز داری سقوط میکنی توی آشغالدونیه گنده بوگندو

دیگه طبیعت و سفر آرامش و سکون  و این حرفا جواب نمیده باید برم یه جا خودمو منجمد کنم ...یه چند صباحی دِد شم

تریپ خسته و داغون و این حرفا نیستا ...همچین فقط گیج میزنم... منگم ... دوست دارم این لِوِل رو زود تر رد کنم برم مرحله بعد... 

....و چنان بی‌تابم  .....     ....     آره داداش !

 

 

نظرات 4 + ارسال نظر
کشکول چهارشنبه 19 مهر‌ماه سال 1385 ساعت 12:34 ق.ظ http://kashkolans.blogsky.com

سفر چیز خوبیه !
یادت باشه یه سفر با هم بریم!
چیه مگه نمی شه تو سفر با کسی آشنا شد؟

ری را چهارشنبه 19 مهر‌ماه سال 1385 ساعت 08:26 ق.ظ http://alirezashaafi.persianblog.com

منظورت از دیقه٬همون دقیقه یا دقه MINUTE خودمونه دیگه!!!!

به قول استامینوفن زندگی خیلی دکمه کم داره.....

هادی چهارشنبه 19 مهر‌ماه سال 1385 ساعت 06:31 ب.ظ http://wetstreet.blogsky.com

سلام....اینجا همه چی خاکستریه.........

امین دوشنبه 24 مهر‌ماه سال 1385 ساعت 11:48 ق.ظ http://biganeh---bia.blogspot.com/

یه جورایی منم این حس رو دوست دارم.........ولی دلم نمی خواد برم لول بعد..دلم می خواد استند بای باشم.....

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد