اینقدر دلم میخواد حرف اون آقاهه که تو تلوزیون بود رو یادم بیاد
هرچی بود دور و ور همین بود که:
محبت یا دوست داشتن مثه بانک می مونه و هر آدمی که شما رو می رنجونه شما با استفاده از اون سرمایه ای که دارین اونو می بخشین و یا اگه خواسته ای ازتون داره شما می تونین بهش وام بدین حالا اینکه اون آدم چقدر براتون عزیز هست تعیین میکنه شما چند واحد محبت خرجش کنین ...
و در شرایط مشابه اون شخص هم یه سری از توقعات شمارو بر آورده می کنه و و این طوری وامی رو که از شما گرفته پس می ده و از سرمایه شما چیزی کم نمیشه...
ولی اگه این بده بسون وجود نداشته باشه ... جایی میرسین که شما هی از سرمایه خودتون خرج می کنین و چیزی جایزگینش نمی شه...و دیگه هیچ واحد محبتی براتون باقی نمونده که بوسیله اون بتونید ببخشید و فراموش کنید..
حالا چقدرش رو از خودم در آوردم نمیدونم .....
ولی وقتی دلخوری و کینه و سوء تفاهم و مشاجره پیش بیاد، خدا نکنه که حریم ها شکسته بشه و قبح بعضی چیزا بریزه ...اونجاست که هیچ چیز نمیتونه رابطه رو به شکل اولش برگردونه و جای زخم ها هرچقدر هم که زمان بگذره ترمیم نمیشه..
و توی این شرایط کسی بیشتر ضربه می خوره که بیشتر رفته تو بحر رابطه.
اینه که آدم نباید کلاً زیادی بره تو بحر چیزی..
و نباید به بازیکن های اصلی وابسته شد ...
وابستگی با خودش حساسیت میاره و توقع...
همیشه باید اعضای ذخیره قوی ایی هم داشت !!